یادداشتی بر مجموعه داستانگذر از زمستان» اولیوم آدام با ترجمه مارال دیداری
تنهایی و خلاء های زندگی انسان معاصر
مجموعه داستانگذر از زمستان» اولیویه آدام، نویسنده فرانسوی، نمونه موفقی از داستان کوتاه در عصر حاضر است. موضوعات فراگیری مثل تنهایی و خلاء های زندگی انسان معاصر، گذشته های گریز ناپذیر، روابط اغلب مقطعی و ناپایدار، از دست دادن های پیوسته و مرگ اندیشی، ذهن و روان شخصیت های داستانی اولیویه آدام را تسخیر کرده است. قهرمانان داستان های این نویسنده اغلب آدم های تنهایی هستند و بیشتر آنها ناگریزند گدشته ای را به یاد آورند که چندان خوشایند نیست. داستان های این مجموعه هر کدام هویت مستقلی دارند اما نوعی پیوستگی هم در آنها دیده می شود که همچون تارهای نامرئی مضامین این آثار را به هم پیوند می زند. بخشی از هنر نویسنده این مجموعه، بهره گیری از عناصر طبیعت در القای حس شخصیت های داستانی است. شکلی از انزوای خود خواسته هم در رفتارهای برخی از شخصیت ها دیده می شود که آنها را به بازاندیشی در گذشته کسالت باری که داشته اند وا می دارد. گذشته این افراد مانند چاه ویلی است که بر خوشی های اکنون و آینده آنها سایه می اندازد اما قهرمانان داستان های آدام، به خوشی های هر چند کوتاه چنگ می زنند تا برای مدت کوتاهی هم که شده فراموش کنند چه سونوشت اندوهباری را سپری کرده و چه آینده مبهمی در انتظارشان است.
اسامی راهیافتگان به مرحله نهایی جایزه لیلی
همشهری آنلاین: نتایج داوری مرحله اول جایزه لیلی مشخص شد و هیات انتخاب در نهایت ۱۰ رمان را به عنوان کاندیداهای نهایی اعلام کرد.
به گزارش دبیرخانه جایزه ادبی لیلی، ۲۰۰ عنوان در اولین دور جایزه به رقابت پرداختند و هیات انتخاب در نهایت ۱۰ رمان شامل ۷ عنوان رمان حرفهای و ۳ عنوان در بخش کار اول را به عنوان راهیافتگان به مرحله نهایی انتخاب کردند.
اسامی این ۱۰ رمان (به ترتیب حروف الفبا) به شرح زیر است:
بخش حرفهای:
آخرین روز زمستان/ زهرا اسماعیلزاده/ نشر برکه خورشید
انار ترش/ سمیرا سیدی/ نشر سخن
به خیالم/ مرضیه قنبری/ نشر سخن
به ساز دلم/پروانه شفاعی/ نشر شادان
تب یخ/زهرا احسانمنش/ نشر صدای معاصر
کوچه دلگشا/ آزیتا خیری/ نشر علی
یاس مجنون/ الناز محمدی/ نشر برکه خورشید
بخش نوقلم:
برج کبوتر/ فریبا حاتمی/ نشر برکه خورشید
یلدای بیپایان/ زکیه اکبری/ نشر علی
یه نفر مثل تو/ ویدا چراغیان/ نشر آئیسا
اسامی داوران مرحله نهایی به شرح زیر است:
شهلا آبنوس
شهره احدیت
علیالله سلیمی و پوران درخشنده به عنوان عضو افتخاری هیات داوران.
جایزه ادبی لیلی نخستین جایزه در عرصه رمان عاشقانه فارسی است و برگزاری آن اولین فعالیت انجمن نوپای نویسندگان عامهپسند در عرصه عمومی محسوب میشود. بهگفته تکین حمزهلو، دبیر جایزه، در کشورهای دیگر مرسوم است که برای تمام ژانرهای ادبی جایزهای به بهترین آثار تعلق بگیرد تا هم مخاطبان از بهترین کارهای منتشرشده در آن ژانر باخبر شوند و هم نویسندگانی که کار خوبی ارائه کردهاند، تشویق شوند. جایزه لیلی نیز با توجه به نبود جایزهای ادبی برای رمانهای عاشقانه فارسی راهاندازی شده است. دلیل انتخاب نام لیلی» برای این جایزه پربسامد بودن آن به عنوان یکی از عشاق در ادبیات فارسی و همینطور خوشآوایی آن بوده است.
تاریخ برگزاری مراسم پایانی نخستین دوره جایزه ادبی لیلی روز ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ اعلام شده است. در چند سال اخیر، روز ۲۹ بهمن، به دلیل نسبت تاریخی آن با جشن سپندارمذگان، روز عشاق ایرانی نام گرفته است. در مراسم اختتامیه جایزه، از ۲ برنده منتخب در بخش حرفهای و نوقلم تقدیر به عمل میآید. در ماههای آتی بخش سومی به جایزه اضافه خواهد شد که جزییات آن بعدا اعلام میشود. حمایت مالی این جایزه را نشر هوپا (کودک و نوجوان) به عهده گرفته است.
مطالب مرتبط:
ادبیات عامه پسند در حال پوست اندازی
گلخانه های رو به افول را دریابیم
علیالله سلیمی | دبیر تحریریه همشهری محله(پهنه شرق)
رومه همشهری: پرورش گل در زمینهای حاصلخیز از سالهای دور رواج داشته و اکنون هم میتوان در گوشه و کنار برخی از مناطق، گلخانههای فعالی را دید که صاحبان آنها به پرورش انواع گل مشغولند و از این طریق امرار معاش میکنند. این گلخانهها در گذشتههای نه چندان دور، اغلب خارج از بافتهای مسی قرار داشته و بیشتر در باغهای اطراف شهر متمرکز بودهاند، اما در سالهای اخیر با رشد و توسعه شهر و افزایش محدودههای شهری که ساختوسازها در مناطق حاشیهای شهر طبعاً به آن دامن زده است، بافتهای مسی به سمت باغهای اطراف شهر پیشروی کرده و بسیاری از این باغها را در خود هضم و بقیه را با شرایط تازه، تغییر کاربری و در نهایت، از بین رفتن ماهیت باغها مواجه کرده است. با این حال منطقه ۱۴، بهدلیل داشتن زمینهای حاصلخیز هنوز هم پیشه گلخانهداری رونق دارد. هرچند فعالان این صنف معتقدند شغل گلخانهداری به مرور در حال افول است و اگر حمایتهای جدی از این شغل نشود، در آینده نزدیک به مرور از بین خواهد رفت. در حال حاضر، گلخانههای منطقه ۱۴ بیشتر در محدوده نواحی ۱، ۲ و ۴ قرار دارند. تاریخچه اغلب آنها به بیش از ۵۰ سال پیش برمیگردد. بیشتر این گلخانهها به دلیل قدمت نسبتاً طولانی فرسوده شدهاند و از سوی دیگر در اغلب این گلخانهها کاشت و برداشت گل به روش سنتی انجام میشود. برای ادامه فعالیت این گلخانهها نیاز به تغییر و تحولات جدی در بخشهای مختلف این صنف است تا مطابق با استانداردهای روز به فعالیت خود ادامه دهند. صاحبان برخی از این گلخانهها حاضر به سرمایهگذاری در این زمینه نیستند. از درآمد کم تولید گل دلخورند و بیشتر آنها تمایل به تغییر کاربری دارند اما بر اساس قوانین شهرداری، تغییر کاربری شرایطی را میخواهد که اغلب این گلخانهها ندارند. به نظر میرسد با اجرای طرحهای حمایتی مسئولان از گلخانههای فعال در این بخش از شهر و اقدام صاحبان این گلخانهها برای نوسازی و تجهیز این مکانها، میتوان به ادامه فعالیت این صنف در این بخش از شهر و همچنین شکلگیری یک بورس جدید امیدوار بود که نقش قابل توجهی در ایجاد اشتغال در منطقه خواهد داشت.
یادداشتی بر رمان شاهپری»، نوشته زهرا امیدی
بومینگاری در ساحت داستان
سایت کافه داستان- علی الله سلیمی: داستانهای بومی بیش از هر چیزی متکی بر جغرافیای خاص و آیینهای مردمی رایج در آن محدوده است که گاه مقطع زمانی مشخصی هم دارد. این ویژگیها در رمان شاه پری» نوشته زهرا امیدی، با وضوح بیشتری دیده میشود و آن را در زمره رمانهای اجتماعی – بومی قرار داده است. نویسنده جغرافیای غرب کشور با محوریت استان ایلام را برای بستر حوادث رمان خود انتخاب کرده و البته بخشی از حوادث داستان هم در شهر بغداد کشور عراق اتفاق میافتد. مقطع زمانی حوادث داستان هم، از سالهای پیش از وقوع انقلاب اسلامی شروع شده و اتفاق اصلی در این دوران میافتد و بخش پایان اثر به سالهای بعد از وقوع انقلاب اسلامی و شروع جنگ عراق و ایران ختم میشود.
گره اصلی داستان به یکی از ویژگیهای نسبتاً رایج در آن منطقه پیوند خورده است: قاچاق اسلحه که در مناطق مرزی غرب کشور توسط برخی از قاچاقچیان انجام میشود. شخصیت داستانی عماد شریفزاده، قاچاقچی اسلحه و فرد اغلب غایب و همواره در گریز است که باعث شکلگیری بخشی از سلسله حوادث داستان میشود. او دایی شخصیت شاهپری» است که نویسنده نام او را برای کتاب خود انتخاب کرده است. با آنکه نام این شخصیت برای کل اثر انتخاب شده اما او قهرمان اصلی همه داستان نیست و تنها یکی از شخصیتهای محوری است. رمان شاهپری» دو راوی کم سن و سال دارد که فصلهای سهگانه اثر به نوبت توسط این بچهها روایت میشود. سلسله حوادثی این افراد را به هم مرتبط کرده که شاهپری به نوعی حلقه واسط این شخصیتهاست. فصل اول، از زبان شخصیت محمد»، پسربچهای که پدرش توسط داودخان، پدر شاهپری کشته شده، روایت میشود. اولین حادثه مهم و تأثیرگذار در این داستان، قتل پدر محمد تا حدودی گنگ است. داودخان و سایر روستائیان، مسئله را ناموسی میدانند و یک طرف قضیه را به شخصیت سیاهگیس»، مادر شاهپری نسبت میدهند و این اتفاق قتل به نوعی ماجراهای بعدی را کلید میزند. حوادث بعدی در پی این ماجرا به صورت پیوسته اتفاق میافتد و داستان را پیش میبرد.
راوی اول داستان، محمد، از منظر خود ماجراها را میبیند و شرح مفصلی از نوع رابطه آدمهای قصه و موقعیت جغرافیایی استان ایلام میدهد. قریههای نزدیک هم در اطراف شهر ایلام، محل وقوع حوادث اولیه است که در ادامه موقعیتهای جغرافیایی دیگری هم به این مکانها اضافه میشود. با توجه به کم سن و سال بودن محمد، او ظاهراً اِشراف کاملی به همه ابعاد وقایع ندارد و بیشتر لایههای بیرونی حوادث را میبیند و شرح میدهد. حوادث و گرههای اصلی داستان از یک قتل ناموسی شروع میشود که ظاهراً ابهام چندانی ندارد و در نزد روستائیان آن منطقه یک مسئله تا حدودی عادی محسوب میشود اما وقتی مخاطب در بطن وقایع پیش میرود، متوجه ریشههای یک بحران عمیق در روابط انسانی میشود که در آن به حقوق اولیه انسانها هم چندان توجه نمیشود.
سیاهگیس بر خلاف میل خود زن داودخان شده و رغبتی به زندگی با این مرد ندارد. داودخان در مقام یک مرد متمول جایگاهی در قریههای آن اطراف دارد که به خود حق میدهد هر طور خود صلاح میداند با همسر خود و حتی افراد دیگر قریه برخورد کند و در این راه، صابر، پدر محمد را که به سیاهگیس در اتاق سنگی گوشه باغ خود پناه داده میکُشد. رفتار خانواده و اطرافیان مقتول به گونهای است که گویی اتفاق مهمی نیافتاده و مسئله قتل را تا حدودی میپذیرند. هر چند محمد، پسر مقتول، همواره حس انتقام خون پدرش از داودخان را در سر میپروراند. در این داستان، نوعی خشونت نهادینه شده در رفتار برخی از آدمها دیده میشود که گویی بخشی از واقعیتهای رایج در آن موقعیت جغرافیایی است. مانند صحنه کشتن صابر در مقابل چشمان خانوادهاش؛ سوزاندن و داغگذشتن روی صورت سیاهگیس در مقابل چشمان افرادی که صحنه را تماشا میکنند؛ یا کور کردن داودخان که البته این اتفاق فقط گفته میشود. نویسنده سعی کرده برخی باورها و رفتارهای رایج در منطقه ایلام را لابهلای داستان بگنجاند و تصویری هر چند ناخوشایند از دردها و رنجهای ساکنان این خطه نشان دهد.
در حاشیه این اتفاقها که بیشتر با مسایل بومی ساکنان قریههای اطراف ایلام عجین شده، اتفاق اجتماعی بزرگی هم به صورت نامحسوس در زیر پوست اجتماع در جریان است که به نوعی با فعالیتهای انقلابیون در سالهای پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ارتباط است. تعدادی از جوانان با هستههای انقلابی و گروههای مبارز که به صورت مخفیانه و گاه مسلحانه فعالیت میکنند در ارتباط هستند و فعالیت آنها به کار قاچاقچیان اسلحه که شخصیت عماد شریفزاده هم یکی از آنهاست، در مناطق مرزی رونق داده است. عماد با افرادی که به طور پنهانی علیه حکومت شاه مبارزه میکنند در ارتباط است و از طرفی در یک درگیری، یکی از مأموران حکومت را کشته و برای همین فراری است. او که از رفتارهای خشن داودخان با همسرش، سیاهگیس (خواهر عماد) با خبر است، قصد دارد سیاهگیس مخفیانه از مرز خارج کند و با خود به عراق ببرد، اما موفق نمی شود و تنها خواهرزادهاش، شاهپری را با خود به عراق و شهر بغداد میبرد.
فصل دوم داستان، به زندگی شاهپری در بغداد اختتصاص یافته است که در این ایام تازه دوران کودکی را پشت سر گذاشته و پای در نوجوانی میگذارد. شاهپری در این فصل، راوی زندگی خود و مادربزرگش است که البته بیشتر در تنهایی میگذرد و باز هم داییاش، عماد، اغلب غایب و فراری است. با مرگ مادربزرگ و طی سلسله حوادثی که یک سر آن به داودخان و یکی از آدمهایش (صفر) وصل است، شاهپری با یک دختر جوان عرب که رقصندهای در کافههای بغداد است آشنا میشود. آن دو ماجراهای متعددی را در کافههای بغداد پشت سر میگذارند و سرانجام سر از زادگاه شاهپری در منطقه ایلام در میآورند. ماجراهای تعقیب و گریز داودخان، صفر، عماد، محمد و برخی افراد مرتبط با این آدمها همچنان در جریان است تا اینکه به مرور با مرگ برخی از شخصیتهای تأثیرگذار داستان مانند سیاهگیس و داودخان و همچنین وقوع انقلاب اسلامی، حوادث آن خطه هم سمت و سوی دیگری به خود میگیرد و از شدت اتفاقهای به هم پیوسته و در مواردی رگباری حوادث قصه به مرور کاسته میشود و کمکم حالت س جایگزین اتفاقهای شدید میشود.
در فصل سوم که دو راوی دارد و محمد و شاهپری بخش به بخش آن را روایت میکنند، این س بیشتر احساس میشود. این در حالی است که در فصلهای اول و دوم، اتفاقهای داستان پیدرپی و شدت آنها زیاد است. جنس روایت در این فصلها به خاطر تعقیب و گریزهای متوالی، گاه حالت اکشن به خود میگیرد و هراس و دلهره در اغلب صحنهها احساس میشود. با آنکه راویان داستان هر دو، کم و سن و سال هستند و به نوعی کودک محسوب میشوند اما داستان برای کودکان نیست و از زبان کودکان برای بزرگسالان است و دغدغههای کودکان در این اثر مسئله ثانویه محسوب میشود. راویان کودک در این داستان با آنکه در اوج تنش زندگی میکنند، اما از ماهیت بحرانها اطلاع دقیقی ندارند. آنها بیشتر صورت مسئله را میبینند و بر اساس آن قضاوت میکنند و از اصل ماجراها بیخبر هستند. بنابراین، رمان شاهپری، دو لایه مجزا دارد که لایه بیرونی آن را راویان کودک میبینند و روایت میکنند و لایه درونی، برداشتی است که مخاطبان بزرگسال از محتوای اثر دریافت میکنند. بسیاری از درگیرها، خشونتها و مسایل شخصیتهای بزرگسال در رمان برای راویان کودک حالت معمایی دارد و قادر به کشف همه راز و رمزهای آنها نیستند و به روایت صرف ماجراها بسنده میکنند. آن هم ماجراهای پی در پی که مسلسلوار از ابتدا تا بخشهای پایانی رمان اتفاق میافتد و قهرمانان کودک نمیتوانند روابط قابل درک برای خودشان را کشف کنند. اما مخاطب بزرگسال و هوشمند این رمان به راحتی قادر است نوع رابطهها در این ماجراها را به سهولت تشخیص دهد و کشف کند.
شاخصه مهم این اثر، تکیه بر ویژگیهای بومی است که آن را در بین آثاری که در حوزه ادبیات اقلیمی- بومی نوشته میشود، جزء آثار شاخص قرار میدهد. به ویژه در بخش ادبیات بومی منطقه ایلام که طبعاً ویژگیهای منحصر به فرد دارد و میتواند در حوزه ادبیات اقلیمی، حوادث تاریخی و مردمشناسی خطّهای خاص – ایلام – قابل توجه و تأمل باشد.
یادداشتی بر کتابمامانم گمشده است» مژگان بابامرندی
روایت ساده از پیچیدگی های زندگی
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علیالله سلیمی: آثار منتشره در حوزه ادبیات كودك و نوجوان، در سالهای گذشته رشد قابل توجهی داشته اما همواره با چالشهای جدی هم مواجه بوده است. از جمله غلبه آثار ترجمه بر آثار تالیفی که برخی ناشران به دلایل گوناگون به این مسئله دامن زدهاند. با این حال، آثار تالیفی موفق و ماندگاری هم در این سالها تالیف و منتشر شده که مورد استقبال مخاطبان و منتقدان ادبی قرار گرفته و برخی از آنها بارها تجدید چاپ شده است. اما آثاری هم بودهاند که به رغم کیفیت بالایی که داشتهاند، تجدید چاپ آنها به دلایل گوناگون صورت نگرفته و مخاطبان همواره منتظر تجدید چاپ این آثار هستند. از جمله کتاب مامانم گمشده است» نوشته مژگان بابامرندی، از نویسندگان فعال در حوزه ادبیات کودک و نوجوان که یکی از آثار شاخص و قابل توجه در زمینه کتابهای ویژه نوجوانان است.
این کتاب که در قالب مجموعه داستان کوتاه برای نوجوانان منتشر شده، از هفت داستان کوتاه با عناوین مامانم گمشده است»، حتی کلاغها هم اهالی ماه شدهاند»، تمام شیشهها گریه کردند»، مادر بزرگم در آینه مرد»، نمیدانم پدربزرگم که بود، دریایی یا سرخپوست»، مامانم عطر بود، پرید» و گیر سه پیچ» تشکیل شده است. کتاب مامانم گمشده است» اثر مصوری از سری کتابهای خودمان» است که در نگارش آنها به موضوعات متنوعی در حوزه دغدغههای اساسی در گروه سنی نوجوانان توجه شده است. از جمله موضوع مهم هویت، به ویژه نقش خانواده در شکلگیری هویت بچهها که در تعدادی از داستانهای کتاب به آن توجه شده است.
موضوع مهم بعدی که در این کتاب به آن پرداخته شده، مسائل رازآمیز مرگ» و زندگی» و نحوه مواجه نوجوانان با این موضوعات بنیادین است. نویسنده سعی کرده از زاویههای مختلف به مسئله مرگ و زندگی و تصور نوجوانان از این موضوع بپردازد و با بهرهگیری از عنصر تاثیرگذار تخیل، باورپذیری این مسئله برای نوجوانان را تا حدودی فراهم کند. اینکه نوجوانان این مساله را به عنوان یک واقعیت در زندگی و اطرافیان شان بپذیرند و در مواجهه با مسئله مرگ اطرافیان، رفتارهای نسبتا قابل قبول و سنجیدهای داشته باشند.
از سوی دیگر نویسنده کوشیده است جنبههای زیبای زندگی را هم به نوجوانان نشان دهد تا تصویر جذاب و دلپذیری از زیباییهای زندگی داشته باشند. داستانهای کتاب که به زبان ساده و برای گروههای سنی (د) و (ه) تدوین شده است، بسیاری از موضوعات اساسی و پیچیده در زندگی روزمره افراد را به شکل ملوس و باورپذیر برای مخاطبان نوجوانان روایت میکند. در بخش تکنیکهای روایی هم نویسنده سعی کرده از شگردهای روایتی مختلف استفاده کند. از جمله فلاش بکهای متعدد و تداعیها که زمان سیالی را به تعدادی از داستانهای کتاب وارد کرده است. به عنوان مثال، در خلاصه داستان کوتاه مامانم گمشده است» که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده است، خواننده با شخصیت فاطمه» بزرگسال آشنا میشود که در دسته عزاداری امام حسین (ع)»، دختر کوچولویی هم اسم خودش پیدا میکند که گمشده و دنبال پدرش میگردد. او با این اتفاق به یاد دوران کودکیاش میافتد که چگونه دنبال مادرش میگشته است. مادر فاطمه در دوران کودکیاش او را با پدرش تنها گذاشته و از آن موقع به دنبال مادرش میگشته است. به همین خاطر، فاطمه همیشه از امام حسین (ع) کمک میخواسته تا پدرش رفتار خوبی با او داشته باشد. در پایان مادر فاطمه کوچولو پیدا میشود و فاطمه پس از یادآوری خاطرات تلخ گذشته به خانه بازمیگردد.
بیگمان، هدف از نگارش این داستان، نمایش اهمیت نقش مادر و پدر در زندگی و آینده کودکان است. همچنین پیام این داستان به مخاطبان این است که در همه مواقع باید از خدا و ائمه معصومین (ع) یاری بخواهند. برای آشنایی با نثر و زبان روایی نویسنده، بخشی از این داستان را میخوانیم: دیگر بزرگم، اما هنوز دلم چیزهایی را میخواهد که هر کس بشنود خندهاش میگیرد، همه جا شلوغ است. دوربین عکاسیام دستم است، اما اصلا حوصله فشار دادن شاتر را ندارم. دلم میخواهد خودم را گم کنم، همه زنجیر میزنند و یا حسین میگویند. بچهای بلندبلند گریه میکند. کاش من هم بلد بودم بلندبلند گریه کنم، دست بچه را میگیرم. از گوشوارههایش میفهمم، دختر است. در میان گریهاش میفهمم که دنبال بابایش میگردد، اما از مامانش میگوید. رنگ چادر مامانش مشکی است، زیر چادرش هم بلوز و دامن سیاه پوشیده است. روی گردنبندش اسم دختر است، فاطمه. فکر میکنم چه جوری باید بین گردنبندهای زیر چادرها را بگردم. دستهای با چلچراغهای بزرگ رد میشود. صدای سنج و طبل همه جا را پر کرده است، چلچراغهای دسته وقتی جلو میآیند، همه جا روز میشود و وقتی دور میشود باز هم شب همه جا را پر میکند، دست دختر توی دستم است. جای رد شدن نیست. با هم مینشینیم کنار جوی پیادهرو. با هم به دسته نگاه میکنیم، دست دختر کوچک است و گرم.»
نکته قابل توجه درباره کتاب مامانم گمشده است» و آثار مشابه که مسایل پیچیده روزمره و مفاهیم اساسی زندگی را به زبان ساده برای مخاطبان نوجوان روایت میکنند، کمبود و در مواردی نبود نسخههای منتشر شده این آثار در بازار کتاب است. برخی از این کتابها از جمله کتاب مامانم گمشده است» سالها قبل منتشر و در سالهای بعد کمیاب و بعد تمام شده است. به نظر میرسد با تجدید چاپ این آثار میتوان شاهد استقبال گروههای تازهای از مخاطبان شد که در فاصله زمان انتشار این کتاب تا به امروز به صف مخاطبان جدی کتابهای ویژه گروه سنی نوجوانان پیوستهاند.
چاپ نخست کتاب مصور مامانم گمشده است» نوشته مژگان بابامرندی با تصویرگری غزاله مرصوصی و ویراستاری علی خاکبازان در 52 صفحه و قطع خشتی از سوی انتشارات كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان چاپ و منتشر شده است.
- این یادداشت در (خبرگزاری کتاب ایران- ایبنا)، 13 مهر ماه 1398 منتشر شده است
رونمایی و نقد کتابتولد در باران» در کتابخانه شیخ کلینی شهر ری
کتابخانه شیخ کلینی شهر ری برای کتاب جدیدم؛ تولد در باران» مراسم نقد و بررسی تدارک دیده و منتقد جلسه هم فاطمه بهبودی، نویسنده و پژوهشگر و منتقد ادبی است. این کتاب بر اساس زندگی سردار شهید نورعلی شوشتری، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای مخاطبان نوجوان نوشته شده است. شهید شوشتری در انفجار انتحاری در منطقهپیشین»سیستان بلوچستان به شهادت رسیده و در زمان این ترور جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود و درجه سرتیپی داشت. او در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها حضور فعال داشت و فرماندهی لشکر ۵ قرارگاه نجف، فرمانده قرارگاه حمزه و فرمانده قرارگاه قدس از سمت های این فرمانده شهید است
◾زمان: سه شنبه، 9 مهر ماه، ساعت 10 صبح
◾مکان: شهر ری، خیابان 24 متری، خیابان کریمی شیرازی، روبه روی فروشگاه شهروند، کتابخانه شیخ کلینی
علی الله سلیمی با کتابمهمان پاسگاه زید»در برنامه دیدار با نویسنده
برنامهدیدار با نویسنده» فرهنگسرای امید با محوریت یکی از کتاب های جدیدم؛ مهمان پاسگاه زید» برگزار می شود. موضوع این کتاب جنگ ایران و عراق است که در قالب زندگینامه داستانی شهید میکائیل مقانلو یکی از سرداران شهید دوران دفاع مقدس نوشته شده است. این برنامه را کانون ادبی معجزه قلم با مدیریت دلداده بارانی برگزار می کند و به شکل دیدار و گفتوگو با علاقه مندان و اهالی کتاب و ادبیات است
◾زمان: روز یکشنبه هفت مهر ماه
از ساعت چهار تا شش عصر
◾نشانی: خیابان ۱۷ شهریور شمالی، بالاتر از میدان شهدا، خیابان خشکبارچی، بوستان خیام، فرهنگسرای امید
روایت رنج های مشترک دو زن مهاجر
(نقد رمانالیشا» نوشته فرزانه هوری)
علی الله سلیمی
رمانالیشا» نوشته فرزانه هوری، بر اساس خاطرات واقعی زنی یهودی اهل اتریش نوشته شده و روایتگر دردها و رنج های بی شماری است که این زن و سایر یهودیان در زمان جنگ جهانی دوم متحمل شدند. راوی داستان یک زن مهاجر ایرانی در انگلستان است که پس از آشنایی با الیشا، زن سالمندی که در همسایگی محل ست او زندگی می کند به سرگذشت او علاقه مند می شود و الیشا در بیان خاطرات خود، به سختی های طاقت فرسایی که خود و خانواده اش در بحبوحه جنگ جهانی دوم در اتریش کشیده اند اشاره می کند. راوی که خود از سرزمین مادری، ایران خاطرات تلخی در سال های جنگ و تبعات آن دارد، ناخودآگاه در مقام مقایسه این رنج های انسانی بر می آید و وجه مشترک و دلیل اصلی رنج های هر دو گروه مهاجران، ایرانی و اروپایی را در قدرت طلبی افرادی می بیند که برای حفظ و افزایش قدرت خود حاضر به شکنجه، کشتار و آوارگی افراد بی گناه شده اند. مرکز ثقل حوادث داستان، خاطرات الیشا در گذشته است که به صورت یادآوری خاطرات توسط خود الیشا بیان شده است و راوی، زن مهاجر ایرانی نقش مکتوب کننده خاطرات الیشا را دارد. راوی در بخش های مختلف رمان به خاطرات شخصی خود هم گریزی می زند و اغلب خاطراتی از زندگی خود و اطرافیانش در ایران را به یاد می آورد که توام با رنج های طاقت فرسا بود و زمینه های مهاجرت او را هم فراهم کرده است. البته حجم و شدت مصائب و مشکلات الیشا و خانواده اش در زمان جنگ جهانی دوم قابل مقایسه با سختی های زندگی راوی ایرانی داستان نیست و بین این دو فقط شباهت هایی از نوع رنج های انسانی دیده می شود. به عنوان مثال، الیشا و خانواده اش چند عضو خانواده را در جنگ از دست داده و مجبور می شوند 5 سال در یک گودال سر پوشیده زندگی کنند و در این مدت رنگ آفتاب و روشنایی را نبینند. یا رفتاری که همسر الیشا با ترک او مرتکب می شود به مراتب دردناک و ویرانگر است. یکی از افسوس های داستان این است که راوی و الیشا خیلی دیر همدیگر را پیدا می کنند. راوی زمانی پای خاطرات الیشا می نشیند که او در بستر بیماری و آستانه مرگ است و مدت کوتاهی بعد از بیان خاطرات به شکل غریبانه ای در غربت از دنیا می رود. در بخش بیان خاطرات الیشا، نویسنده موفق عمل کرده و خاطرات این زن رنج کشیده یهودی از تاثیرگذارترین بخش های رمان است.
▪️نام کتاب: الیشا
▪️نویسنده: فرزانه هوری
▪️ ناشر: انتشارات مهری (لندن)
یادداشتی بر کتابناگهان خورشید» کتایون منفرد
بحران های روحی ن جامعه امروز ایران
رمانناگهان خورشید» کتایون منفرد، درباره بحران های روحی ن جامعه امروز ایران است. از دو طبقه اجتماعی تحصیلکرده و بازمانده از تحصیل. دو شخصیت زن؛ صبا شکوهی، روانشناس و آذر، قربانی آسیب های اجتماعی از دردها و رنج های خود می گویند و این که در زیر نقاب خوشبختی، دردهای ناگفته ای دارند که از درون آنها را پوسیده می کند. این دو شخصیت داستانی به شکل موازی از کلاف پیچیده ای در زندگی خود روایت می کنند که آنها را تا سرحد فروپاشی پیش برده است. آنها به نوعی دو روی یک سکه هستند و حرف مشترک شان دردهای پنهان در زندگی نه آنهاست. آذر، گذشته دردناک و کابوس وار دارد و صبا در گرداب اکنون غرق است و هر دو آینده را مبهم می بینند. آنها اراده چندانی برای تغییر وضعیت پیش آمده ندارند. هر چند صبا، علم مواجه با مشکلات را دارد و مشاور آذر در عبور از بحران های زندگی است اما خودش در بحران به مراتب پیچیده ای گرفتار آمده است. رمان پایان خوشی دارد تا مرهمی بر زخم های زندگی این دو زن باشد، هر چند در دنیای داستان که شیرین و به یادماندنی است.
کتابخانه سلام برگزار می کند
برنامهعصرانه با کتاب» (دیدار با نویسنده)
با حضور:
میترا شیرانلی، داستان نویس
علی الله سلیمی، منتقد ادبی
زمان: دوشنبه 11 آذر 1398 – ساعت 16 تا
نشانی: نارمک، خیابان گلبرگ شرقی، تقاطع دردشت، کوچه اکبری، خانه فرهنگ و کتابخانه سلام
برخي ناشران به نویسندگان مرد پیشنهاد میکنند
برای فروش بیشتر کتابهای عاشقانه و عامهپسند از نام مستعار ن استفاده کنند
به من بگو لیلا»
رومه شهروند | یاسر نوروزی: وقتی تماس گرفتم خندید؛ طوری بلند و رها که من هم خندهام گرفت. گفتم: چرا میخندید؟» بعد از مکث کوتاهی پرسید: تلفنم رو از کی گرفتید؟» برایش توضیح دادم گزارش من محکمه نیست و قرار هم نیست کسی را محکوم کنیم. مثلا رجبعلی اعتمادی به اسم ر. اعتمادی» مینوشته و مرتضی به نام میم مؤدبپور». همین حالا هم اسمهای مستعاری داریم نظیر ابراهیم رها»، میم آرام»، مژگان زارع» و اما قصه اینجاست که شما مرد هستی آقای فلانی و چرا باید قصهات را به اسم زن چاپ کنی؟ درباره علی بیتاژیان» مینویسم که کتابش را با نام بیتا ژیان» چاپ کرده؛ رمانی به نام برگهای سبز بید». درباره ذائقه خوانندگان آثار عاشقانه و عامهپسند مینویسم که در این سالها عوض شده. به قلم نویسندگان مرد دیگر اعتمادی نیست و گویا ورق برگشته. یعنی اگر در سالهای پیش از این جنسیت نویسنده برای خواننده تفاوتی نداشت، حالا دیگر اوضاع تغییر کرده. ناشران آثار عامهپسند به نویسندگان مرد پیشنهاد میکنند برای فروش بهتر از نامشان چشمپوشی کنند و کتابشان را به نام مستعار ن چاپ کنند. علی بیتاژیان برایم توضیح میدهد: من در این زمینه دخیل نبودم. ناشر آن زمان وقتی میخواست کتابم را چاپ کند، گفت بیشتر خوانندگان کتاب تو ن هستند و دوست دارند کتابهای نویسندهای را بخوانند که همجنس خودشان باشد. به هرحال ناشر هم بهنوعی صاحب اثر است و قرار است سرمایهگذاری کند و نمیخواهد ضرر کند. برای همین گفت اسم کوچکت را برمیداریم و روی جلد نمینویسیم. فامیل را هم جدا مینویسیم که خوانده شود بیتا ژیان.» درواقع ناشر در ترفندی که مدنظر داشته، نام خانوادگی نویسنده- بیتاژیان»- را برداشته، جدا کرده و نوشته: بیتا ژیان».
به نام مستعار
منتها از کجا معلوم چنین تغییر ذائقهای در خوانندگان پیش آمده باشد؟ صرفا به یک نام که نمیشود بسنده کرد و تمام نامهای مستعار کتابهای ایران را هم که نمیشود زیر و رو کرد. با این حال سراغ یکی دیگر از نویسندگانی رفتم که با نام مستعار، آثار عاشقانه نوشته. نویسنده البته اینبار زن است؛ لاله زارع، نویسنده آثار جنایی که با نام مستعار مژگان زارع»، آثار عاشقانه مینویسد. جالب اینجاست او هم بیاعتمادی خوانندگان آثار عامهپسند را درباره رمانهای نویسندگان مرد تأیید میکند: یکی از نویسندگان پرمخاطب چندسال پیش میخواست با ناشری معتبر در حوزه آثار عامهپسند کار کند. ناشر گفته بود که باید نامش را به نام یک زن تغییر بدهد، چون نویسنده مرد بود و ناشر اعتقاد داشت اگر نام مستعار زن روی جلد کتابش بگذارد، تأثیر بیشتری در فروش خواهد داشت. اما خب، آن آقا قبول نکرد، درحالیکه ناشر به او گفته بود قلم تو قلمی است که خوانندگان زن دوست دارند اما چون مرد هستی به کتابت اعتماد نمیکنند.» حتی خانم پروانه شفاعی، یکی دیگر از نویسندگان رمانهای عاشقانه ایرانی که امسال هم نامزد جایزه لیلی» (جایزه آثار عاشقانه) بوده است، این ماجرا را موثق میداند: چنین واقعیتی متاسفانه نباید باشد اما رواج پیدا کرده. چون خوانندگان به این نتیجه رسیدهاند که خانمهای نویسنده، ظرافتهای عاشقانه را در زندگی بهتر درک میکنند و در نوشتههایشان هم بهتر به آنها میپردازند. من البته صرفا درباره آثار عاشقانه این را میگویم. میگویند نویسندگان مرد خیلی کلیگویی میکنند، درحالی که مخاطبان آثار عامهپسند، معمولا به خواندن جزئیات علاقهمند هستند. منظورم البته اضافهگویی یا اطناب در نوشتار نیست. مقصودم توجه به جزئیات روابط عاشقانه است و حتی روابط خانوادگی؛ رابطه بین کاراکتر پدر و دختر، مادر و دختر، پسر و پدر و. باور خوانندگان این است که آقایان انگار در رمانهای عاشقانهشان بیشتر دنبال نتیجهگیری هستند تا پرداختن به جزئیات.» دلیل این موضوع را لاله زارع از دریچهای دیگر میبیند. او که هم در زمینه آثار غیرعامهپسند و هم عامهپسند نوشته میگوید: نویسندگان مرد ذهنیت درستی از خوانندگان آثار عامهپسند ندارند. فکر میکنند اگر خیلی ملودرام بنویسند، خانمها بیشتر میخوانند درحالی که اصلا اینطور نیست. درواقع چون نویسندگان مرد در این سالها بازار کار خودشان را در این حوزه خراب کردهاند، خوانندگان کمتر به آنها اعتماد میکنند. اغلب فکر میکنند باید عاشقانهها را طوری بنویسند که به شکل فیلمهای نازل هندی باشد و خب، همین تصور اشتباه هم باعث شده مخاطبان در این سالها کمتر به رمانهایشان اعتماد کنند.»
روی مجنون حساب نکنید!
فارغ از اینها، اصلا اگر نشانهها را هم دنبال کنی میرسی به شرح عشق و دلدادگی که گویا در قلم ن منحصر شده. مثلا به نامزدهای جایزه لیلی» نگاه کنید. این جایزه سال گذشته برای رمانهای عاشقانه به راه افتاد و قرار است بیستونهم بهمنماه، همزمان با روز عشاق» (که ریشه در باورهای تاریخ ایران باستان دارد) به بهترین عاشقانهنویس سال اهدا شود. اینکه تمام نامزدهای جایزه امسال ن بودهاند، پرسشبرانگیز نیست؟ زهرا اسماعیلزاده (آخرین روز زمستان)، سمیرا سیدی (انار ترش)، مرضیه قنبری (به خیالم)، پروانه شفاعی (به ساز دلم)، زهرا احسانمنش (تب یخ)، آزیتا خیری (کوچه دلگشا) و الناز محمدی (یاس مجنون). حتی در بخش نوقلمِ» این جایزه هم تمام نامزدها زن هستند؛ تمامشان. یعنی یک نویسنده مرد هم بینشان نیست. برای همین ناگزیر به این نتیجه میرسیم که یا عاشقانهنویسی در آثار عامهپسند ایران فقط در دایره نویسندگان زن محدود شده یا اینکه ذهنیت خوانندگان درباره نویسندگان مرد تغییر کرده. گویا دیگر هیچکس برای نوشتن از لیلی روی مجنون حساب نمیکند! اما علیالله سلیمی، یکی از داوران این جایزه نظری دیگر دارد. او که خودش از نویسندگان آثار جدی است و در این سالها بهعنوان منتقد در جلسات نقد آثار عامهپسند حضور داشته و سخنرانیهای متعددی ارایه کرده، میگوید: ما در انتخابمان به اسامی زن و مرد کاری نداشتیم. ماجرا از این قرار است که شما اگر به شکل آماری هم نگاه کنید، ٩٠درصد نویسندگان آثار عاشقانه درحال حاضر ن هستند. قدیم مردم آثار ر. اعتمادی و میم. مؤدبپور» را میخواندند، الان آثار نویسندگان زن را. اما درباره دلیلش باید بگویم شاید به شکل ناخواسته مفهومی به نام حریم» در ذهن خواننده عام این نوع آثار جا افتاده. چون خوانندگان این رمانها اغلب ن هستند، نویسندگان مرد را به شکلی غیررسمی در فضای ذهنیشان به رسمیت نمیشناسند. شاید همچنان این سنت که نوشتن از عشق» را بهنوعی سبکسری در مردان نسبت میدادهاند، هنوز در رگههای ذهنی تاریخی ما وجود دارد. برای همین مردان در این حوزه کمتر سراغ عاشقانهنویسی میروند و نویسندگان آثار عامهپسند را هم طبیعتا بیشتر ن تشکیل میدهند.»
لیلا و لیلانویسان
اینکه چرا در ادبیات عامهپسند ایران، وضع تفاوت کرده و جنسیت اینطور تعیینکننده شده، شاید نیاز به رسالهای مفصل داشته باشد، اما ما در این گزارش صرفا در پی طرح این پرسش بودیم که آیا واقعا وضع چنین است؟ و بهتدریج شاید به این نتیجه میرسیم که قانونی نانوشته گویا درحال تدوین است. آنچه در ابتدای گزارش درباره علی بیتاژیان نوشتم، همان نکتهای است که یکی از مدیران باسابقه در حوزه انتشار آثار عامهپسند هم تأیید میکند. بهمن رحیمی، مدیر مسئول انتشارات شادان» دراینباره میگوید: بنده چنین کاری را تا به حال به نویسندگان پیشنهاد ندادهام و فقط بنا به عکسالعملهای خوانندگان صحبت میکنم. درواقع تجربهام در این حوزه میگوید استقبال از آثار نویسندگان زن بیشتر است؛ بهخصوص نویسندگانی که کار اولشان باشد. البته نویسندگان زیادی بودهاند که کارشان را با ما شروع کردند و بعدها صاحبنام شدند و به جایی رسیدند که خوانندگان به دنبال اسمشان میآیند تا آثارشان را بخوانند. ولی وقتی نویسندهای قرار است کار اولش را چاپ کند، چنین چیزی را به تجربه در خوانندگان دیدهام که استقبال از اسم ن روی جلد بیشتر بوده است. هرچند رویکرد ناشران هم با هم متفاوت است و عوامل بسیاری در فروش دخیل هستند؛ ازجمله طرح جلد، عنوان کتاب و فاکتورهای دیگر. با این حال، وقتی اسم نویسنده خانم باشد، عکسالعمل مخاطب بهتر است. دلیلش هم شاید به تغییر و تحولات نویسندگی در ٢٥سال اخیر برگردد. در این سالها بیشتر نویسندگانی که وارد عرصه نوشتن شدند، خانمها بودند. درحالیکه در دهههای ٤٠ و ٥٠ اوضاع به این شکل نبود؛ پاورقینویسها مرد بودند و خوانندگان هم دنبال آثار آنها میرفتند. اما از دهه ٧٠ به بعد اتفاقاتی را که در این حوزه دیدیم، زنها رقم زدند. خیلی کم پیش آمده آقایان در این سالها توانسته باشند اثری عاشقانه بنویسند که دلخواه خوانندگان سنین پانزده شانزده تا سیوپنج ششسال باشد، برای همین در عمل هم میبینیم خوانندگان نسبت به نام زنها روی جلد، برخورد بهتری نشان میدهند.» اتفاقا از علی بیتاژیان درباره این مستعارسازی هم پرسیدم؛ اینکه آیا تغییر نام او روی جلد کتاب تاثیری هم داشته؟ بیتاژیان گفت: راستش بعدها مدیریت آن ناشری که من با آنها کار میکردم، عوض شد و اصلا دیگر از سبک کتابهای ایرانی رفتند سراغ کتابهای خارجی و دنباله چاپ آن کتابها را نگرفتند، برای همین کتاب من هم در همان چاپ اول ماند. درواقع به دلایل مختلف، آن کاری که کردند تاثیری نداشت، دنبالش را هم دیگر نگرفتند و تغییر مدیریتی داشتند. من هم آن موقع کار اولم بود و وقتی گفتند چنین کاری کنیم، گفتم لابد این چیزهایی که میگویند درست است و قبول کردم. اما الان میدانم که اشتباه است، چون یک رمان خوب، اثر خودش را خواهد داشت. حالا اینکه اسم نویسنده زن یا مرد باشد، ممکن است تأثیرات جانبی داشته باشد، ولی خیلی مهم نیست. ما نویسندگان مرد زیادی داریم که از کتابهایشان استقبال شده و برعکس. کلا فروش به این چیزها زیاد ارتباط ندارد.» با این حال تجربهها و شنیدههای مختلف که تا به حال نشان داده اینها به هم ارتباط دارد. از بهمن رحیمی، مدیر مسئول انتشارات شادان» پرسیدم با توجه به تجربهاش از بازخورد خوانندگان، تا به حال شده پیشنهادی اینچنین را با نویسندهای در میان بگذارد؟ اینکه مثلا نویسنده مردی بیاید و از نام ن استفاده کند؟ آقای رحیمی گفت: من از نظر اقتصادی واقعا دنبال این نبودهام که ببینم نامگذاری به این شکل چقدر میتواند تاثیرگذار باشد و تا به حال چنین کاری نکردهام. با این حال یک عده نویسنده هستند که غم نان دارند و غم نام ندارند. لابد وقتی چنین پیشنهادی را از طرف ناشر میشنوند، میگویند چه فرقی دارد؟ بهخصوص وقتی با ناشرانی طرف میشوند که قرار است کتاب را به شکل کالا از نویسنده خریداری کنند. در این مواقع دیگر برای نویسنده، تکرر چاپ و استقبالنشدن و اینها هم مهم نیست. بنابراین با قراردادی که نامش به نام مستعار یک زن قرار است روی جلد بیاید، موافقتمیکنند.» بعضی نویسندگان هم البته چنین پیشنهادهایی را نشنیدهاند. ویدا چراغیان، نویسندهای که با نخستین رمانش با عنوان یه نفر مثل تو» در بخش نوقلم جایزه لیلی»، نامزد شده است، میگوید: من تا به حال نشنیدهام ناشری بخواهد به نویسنده مردی پیشنهاد بدهد اسمش را به اسم زن تغییر بدهد. اما میدانم مخاطب ترجیح میدهد نویسنده زن باشد. علت این موضوع هم این است که اکثر مخاطبان آثار عامهپسند، خانمها هستند. شاید فکر میکنند با داستانهایی که از ذهن ن بیرونمیآید، بیشتر احساس همذاتپنداری میکنند یا شاید اینطور باور دارند که ن رؤیایینویستر هستند و تخیلات عاشقانه را بهتر میتوانند پروبال بدهند. اما هر چه هست نمیشود این نکته را نادیده گرفت که بهطورکلی خانمهای عامهپسندنویس بیشتر از آقایان هستند.» خانم شفاعی، دیگر نامزد جایزه لیلی» نیز به این موضوع اشاره کرده بود، اما در پایان خاطرهای هم داشت که شاید تداعی روزهای گذشته برای خیلی از ما باشد. پروانه شفاعی گفت تا مدتها گمان میکرده میم مؤدبپور» زن است. حق هم دارد. ما هم از کجا میدانستیم رجبعلی به اسم ر. اعتمادی» مینوشته و مرتضی به نام میم مؤدبپور»؟ اسامی مستعارشان آن زمان به پیشنهاد یا توصیه ناشر هم نبوده. زمانه، زمانهای بوده که گویا اسامی مخفف، نوعی رازآلودگی در شمایل نویسنده مینشانده. اینستاگرامی در کار نبوده تا تو در کسری از ثانیه چهره نویسنده را ببینی یا نوع پوشش و ظواهر امر را در صفحات شبکههای اجتماعی بجویی. روی جلد کتاب میخواندی ر. اعتمادی» و شاید حتی ممکن بود گمان کنی نویسنده رعنا»ست؛ ریحانه»، رخساره» یا رؤیا»ست.
مطالب مرتبط:
1- ادبیات عامه پسند در حال پوست اندازی
2- اسامی راهیافتگان به مرحله نهایی جایزه لیلی
3- گفت و گو با علی الله سلیمی، نویسنده و داور مرحله نهایی جایزهلیلی»
انتشار رمان جعبه سیاه نویسنده» نوشته عبدالمجید نجفی
رمانجعبه سیاه نویسنده» عبدالمجید نجفی از تازه های انتشارات قدیانی و دومین کتاب از مجموعه سه گانه (تریلوژی) این نویسنده است. نجفی سال گذشته رمان روزگار مه آلود جابر» را از سه گانه خود به منتشر کرد. در دیباچه داستان جعبه سیاه نویسنده آمده است: دنیای واقعی وجود ندارد، این ماییم که سازنده آنیم. جلال صفّاری نویسندهای است که عصر یک روز بارانی سوار هواپیما می شود. او به جای رسیدن به خانه نقلی اش در شهرستان از باغ- پانسیونی با معماری شگفت انگیز سر در می آورد. در محل سرسبز جدید، زمان و مکان او یکی می شوند و نویسنده موقعیت های غریبی را تجربه می کند. رمان نجفی هر چند داستانی فلسفی نیست امّا با داستانی کردن پرسش های وجودی که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول ساخته، به فضاهای تازه ای پرداخته است. خواننده این رمان برای پی بردن به معمّاها و اسرار هستی شناسی ذهن راوی بایستی تا آخرین سطر صبوری سالکانه به خرج دهد و در خاتمه، خود را شخصیّت اصلی داستان باز یابد.
جعبه سیاه نویسنده
عبدالمجید نجفی
انتشارات قدیانی
درکتابخانه عمومی حدیث برگزار شد
نشست نقد و بررسی کتاب ریگی در آسمان»
به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، جلسه نقد و بررسی کتاب ریگی در آسمان» نوشته آیزاک آسیموف با حضور سعید سیمرغ، مترجم؛ علی الله سلیمی، منتقد و مهدی خطیبی، مسئول کتابخانه عمومی حدیث و جمعی از علاقه مندان در این کتابخانه برگزار شد.
در ابتدای این برنامه، مهدی خطیبی، مسئول کتابخانه حدیث که به عنوان مجری – کارشناس در این جلسه حضور داشت با ابراز امیدواری از استمرار برنامه های نقد و بررسی کتاب در این کتابخانه، گفت: این اولین نشست نقد وبررسی کتاب در این کتابخانه است. باید باور داشته باشیم که کتابخانه ها تنها محلی برای امانت کتاب نیستند و رمز و راز پویایی کتابخانه ها در برگزاری نشست های ادبی است.
نویسنده روسی و نگارش بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب
در ادامه سعید سیمرغ مترجم کتاب ریگی در آسمان» در خصوص نویسنده اثر، گفت: ایزاک آسیموف، نویسنده روسی، یکی از نویسندگان قرن ۲۰ در ژانر عملی – تخیلی محسوب می شود که نزدیک به ۵۰۰ کتاب شامل ۱۸۰ داستان کوتاه و بلند در ژانر فانتزی، علمی و پلیسی نوشته است. وی یکی از بهترین نویسندگانی که توانسته علم را برای قشر نوجوان در قالب داستان های علمی – تخیلی بیان کند. وی اضافه کرد: ترجمه من از این کتاب، به نوعی باز ترجمه است؛ چراکه کتاب ریگی در آسمان» سال ها قبل توسط هوشنگ قیاسی نژاد به نام قلوه سنگی در آسمان» ترجمه شده بود و با توجه به اینکه این ترجمه هم قدیمی بود و هم در بازار وجود نداشت، لازم بود ترجمه این کتاب به روز رسانی شود. سعید سیمرغ تصریح کرد: مهم ترین ویژگی ژانر علمی – تخیلی این است که علم را در قالب داستان به مخاطب ارائه می دهد و عمل فکر کردن را به خوانندگان می آموزد.
کتاب های علمی – تخیلی مخاطب سنی خاصی ندارند
علی الله سلیمی، منتقد ادبی نیز در این برنامه با ابراز خرسندی از برگزاری نشست های نقد و بررسی در این کتابخانه، با اشاره به کتاب ریگی در آسمان» گفت: این کتاب از زمره آثار علمی – تخیلی است که توانسته مخاطبان زیادی را در گروه سنی نوجوان به خود جذب کند، هر چند که این نوع کتاب ها گروه سنی مشخصی ندارند. وی افزود: ما در این کتاب با داستانی سروکار داریم که در آن از دو شاخص متفاوت یعنی علم و تخیل برگرفته شده و نویسنده هر دو را ترکیب و به داستان تبدیل کرده است. در این کتاب، نویسنده فرضیات علمی را مطرح کرده و در ذهنش دنیایی خلق کرده که می تواند در بستر علم محقق شود؛ بنابراین با خلق آدم های فضایی که خیلی به ما شبیه هستند و از سیارات دیگر آمدند، قصه علمی خود را بیان کرده است. به گفته سلیمی، تخیل حرف اول را در این کتاب می زند که از پشتوانه علمی برخوردار است و این کتاب برای مخاطبانی که ذهن جستجوگری دارند، مناسب و جذاب است. این منتقد ادبی اضافه کرد: نویسنده کتاب، اتفاقات غیر ملموس را با عنصر باور پذیری به مخاطب منتقل می کند و پیش فرض های علمی را محقق شده می پندارد.
علی الله سلیمی در ادامه گفت: این کتاب با جهان بینی دنیای امروز ارتباط خوبی دارد و کراتی که در این داستان وجود دارند را می توان به کشورهای مختلف تعبیر کرد. یکی از تاکیدات آسیموف این است که زبان مشترک بشر علم» است و دیگری اینکه جنگ بر سر اعتقادات» همیشه وجود داشته و دارد. به گفته این منتقد، بسیاری از نکاتی که در این کتاب وجود دارد، دور از توانایی بشر است و همین امر می تواند ذهن مخاطب را به کنکاش وادار سازد. وی همچنین به ترجمه این کتاب اشاره کرد و گفت: زبان ترجمه این کتاب زبان داستان گویی نیست و زمانی که این کتاب را مطالعه می کردم انگار در حال خواندن یک مقاله علمی بودم. ضمن اینکه به نظر می رسد، مترجم نیازی ندیده که برخی از واژگان علمی به کار رفته را برای مخاطب توضیح دهد و تصورش این بوده که خواننده پیش از این، کتاب های علمی – تخیلی را مطالعه کرده است.
آشنایی مخاطب ایرانی با ایزاک آسیموف
سلیمی تاکید کرد: گویا ویراستار این کتاب هم کمک چندانی در این حوزه انجام نداده است؛ در حالی که ویراستارها در کشورهای دیگر از قدرت عمل بیشتری برخوردارند؛ چراکه به سلیقه بازار و مخاطب نزدیک تر هستند. اما در مجموع مترجم با ترجمه این کتاب توانسته آسیموف را با مخاطب ایرانی آشنا کند که این جای تقدیر دارد.
در بخشی از این برنامه به پیشنهاد مهدی خطیبی، مترجم چند پاراگراف از کتاب را برای مخاطبین قرائت کرد و سپس به سوال حاضرین پاسخ گفت. در پایان نیز از سوی مهدی خطیبی، مسئول کتابخانه عمومی حدیث از مترجم و منتقد تجلیل شد.
علیالله سلیمی با اشاره به آتشسوزی کتابخانه عمومی تفکر» شهریار عنوان کرد؛
کتابسوزی اعلام ضدیت با اندیشه، تفکر و فرهنگ است
علیالله سلیمی، نویسنده شناخته شده حوزه ادبیات داستانی کشور با اشاره به جایگاه والای کتاب و کتابخانه در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به آتش کشیدن کتابخانه عمومی تفکر در شهرستان شهریار را اعلام ضدیت افراد شرور با اندیشه، تفکر و فرهنگ اصیل ایرانی دانست.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، علیالله سلیمی، نویسنده حوزه ادبیات داستانی کشور، طی گفتوگویی درباره حادثه به آتشکشیده شدن کتابخانه عمومی تفکر در شهرستان شهریار، عنوان کرد: با توجه به اینکه معجزه پیامبر اسلام در قالب کتاب» بر بشریت نازل شده، کتاب و کتابخانه در فرهنگ اسلامی همواره از جایگاه والایی برخوردار بوده است و مردم مسلمان ایران نیز با کتاب انس دیرینه داشتهاند.
وی با اشاره به ناآرامیهای اخیر در نقاطی از کشور، گفت: در هیاهوی نا آرامیهای روزهای اخیر و در میان اخبار تلخی که از وارد شدن خسارت به اموال عمومی به گوش میرسید، شنیدن خبر به آتش کشیده شدن کتابخانه عمومی تفکر» شهرستان شهریار به عنوان یک مکان فرهنگی اجتماعی، بسیار ناگوار بود. اتفاقی که در ایام جشن کتاب و هفته کتاب و کتابخوانی کام مردم و علاقهمندان به کتاب را تلخ کرد.
سلیمی ادامه داد: در طول تاریخ از افرادی که کتابسوزی کردهاند همواره با نفرت یاد میشده است؛ افرادی که دارای روحیه ضد فرهنگی و همچنین مخالف تفکر و اندیشه بودند. این اتفاق نشان میدهد که افرادی که اقدام به آتشزدن این کتابخانه کردهاند، یا با فرهنگ اصیل ایرانی ارتباط چندانی ندارند و همین موضوع باعث شد تا مردم سریعا راه خود را از این افراد شرور و ضد فرهنگ جدا کنند.
این نویسنده ادبیات داستانی تأکید کرد: در میان این قائله، ملت ایران هرکسی را ببخشند، افرادی که کتابخانهسوزی کردند را نخواهند بخشید. چراکه سایر خسارات مادی قابل جبران است، اما جبران خسارات فرهنگی، به آسانی خسارات مادی نیست و اقدام این افراد، تعدی به فرهنگ، اندیشه و اعتقادات مردم بوده است. به یاد ندارم که در سالهای اخیر چنین اتفاقی در کشور رخ داده باشد و شنیدن این اتفاق بسیار تلخ بود، امیدوارم که دیگر شاهد رخ دادن چنین اتفاقاتی نباشیم.
سلیمی کتابخانهها را امکان امن فرهنگی و اجتماعی در مناطق مختلف دانست و گفت: کتابخانهها به دلیل ماهیت عمومی و خدمترسانی خود، به عنوان مکانی مطرح هستند که خانوادهها فرزندان خود را با خیالی آسوده به آنجا میسپارند. به عبارت دیگر آنجا که کتابخانه وجود دارد، خانوادهها احساس امنیت میکنند. اما این اتفاق مأمن خانوادهها و به خصوص کودکان و خردسالان در این منطقه را از بین برد.
وی با اشاره به استقرار کتابخانه عمومی تفکر در مناطق حاشیهای پایتخت گفت: وجود هر کتابخانه در این مناطق که به لحاظ امکانات فرهنگی دارای محدودیتهای بیشتری به نسبت مرکز هستند، یک غنیمت محسوب میشود؛ چراکه میتواند از رخ دادن بسیاری از آسیبهای اجتماعی جلوگیری کند.
یادداشتی بر کتابشاید این کتاب منفجر شود» رضا موزونی
مین ها نمی دانند جنگ تمام شده است!
خبرگزاری مهر- علی الله سلیمی: موضوع جنگ و تبعات آن، سوژه جذاب و خوشایندی برای خلق آثار ادبی برای کودکان نیست اما وقتی قرار باشد با یادآوری جنگ و اثرات ویرانگر آن، به اهمیتصلح» پرداخته شود، قضیه فرق می کند. مسئله ای که در کتابشاید این کتاب منفجر شود» رضا موزونی، دستمایه داستانی برای کودکان شده و جنگ را به عنوان یکی از وقایع ناخوشایند، مخرب و گاه اجتناب ناپذیر در برخی جوامع و روابط انسانی معرفی می کند و پیامدهای پیدا و پنهان و دردناک آن در طولانی مدت را به مخاطبان کودک یادآوری می کند. این داستان، صف آرایی سربازانی از دو سوی یک خط جغرافیایی را روایت می کند که همراه خود تجهیزات و ادوات جنگی را هم به محل مناقشه می آورند، مدتی با هم نبرد می کند و با طولانی شدن زمان جنگ، جنبه فرسایشی این رو در رویی خصمانه به مرور آشکار و در نهایت، جنگ به پایان می رسد و سربازان به خانه های خود بر می گردند اما پیامدهای دردناک این جنگ، از جمله مین های کاشته شده در زمین هایی که روزی شاهد صحنه های جنگ بوده اند و نشانه های بیرونی هم ندارند برای افراد در زمان صلح و حتی نسل های بعد می ماند. نویسنده در این اثر، مخاطبان کودک در زمان حال را به عنوان افرادی که نسل های بعد از زمان جنگ را تشکیل می دهند، در نظر گرفته و برای آنها از جنگ ویرانگری گفته که روزگاری در محل زیست آنها درگرفته و بعد از پایان نبردها هم نشانه هایی از خود برای نسل های بعدی به جا گذاشته است. با آن که موضوع داستان، به نوعی درباره خشونت جنگ است، اما نوع روایت داستان به گونه ای است که خشونت نهفته در کالبد جنگ به حاشیه رفته و یک خط روایی پالایش شده و شبیه افسانه ها برای مخاطبان کودک بیان شده است. برای این منظور، نویسنده زمان و مکان قصه را از روایت خود حذف کرده و آن را در زمان و مکان سیال جاری ساخته است. او در این زمینه تا جایی پیش رفته که نژاد و قومیت افراد حاضر در صحنه های جنگ را هم کنار گذاشته تا باعث هیچ گونه پیش داوری مخاطب کودک درباره عوامل آغازگر یا ادامه دهنده جنگ نشود. جنگی که در این داستان شرح داده شده می تواند در هر جای این کره خاکی روی داده باشد. البته اشاره به برخی ادوات جنگی مورد استفاده در حوادث این داستان، آن را در ردیف جنگ های اتفاق افتاده در دوره های تاریخی معاصر قرار داده است، چون در این جنگ از ابزارها و اداوات جنگی قدیمی مثل شمشیر، نیزه، اسب و تیر و کمان خبری نیست: سربازها رو به روی هم. تانک ها رو به روی هم. تفنگ ها. هواپیماها. مین ها!» تصویر این جنگ برای نسل های امروزی کاملا آشناست و طبعا مخاطب کودک به راحتی می تواند با این داستان ارتباط برقرار کند، چرا که بارها صحنه های مشابه حوادث این داستان را در فیلم ها و عکس ها دیده است. نویسنده برای این که خوانندگان خردسال از پیچیدگی های موضوع کتاب سردرگم نشوند، سعی کرده موضوع داستان را به ساده ترین شکل ممکن روایت کند. در استفاده از کلمات و واژه ها به شدت وسواس به خرج داده و سعی کرده با حداقل کلمات، منظور خود را به مخاطبان کودک برساند.
حجم قابل توجهی از کتاب به تصاویر مرتبط با صحنه های داستان اختصاص یافته که در القای حس داستان برای خوانندگان خردسال موفق است. از دیگر ویژگی های این کتاب، سوژه بکر و تازه آن است که پیش از این، کمتر از این زاویه و با این زبان و تصویر برای بچه ها درباره جنگ و پیامدهای آن اثر داستانی خلق شده است.
چاپ اول(1398) کتابشاید این کتاب منفجر شود» نوشته رضا موزونی، با تصویرگری سمانه صلواتی در 32 صفحه (مصور- رنگی)، با شمارگان 2500 نسخه و قیمت 10000 تومان از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ و منتشر شده است.
- این یادداشت دوشنبه 4 آذر 1398 در (خبرگزاری مهر) منتشر شده است
در کتابخانه عمومی بسیج نهاد کتابخانه های عمومی برگزاری شد
نشست نقد و بررسی کتابسیوچهار فانوس روشن در خوابهای کارون»
کتاب سی و چهار فانوس روشن در خوابهای کارون» نوشته علی الله سلیمی که زندگینامه داستانی بر اساس زندگی سردار شهید محمد جهانآرا است، در کتابخانه عمومی بسیج نقد و بررسی شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب سی و چهار فانوس روشن در خوابهای کارون» نوشته علی الله سلیمی، با حضور نویسنده اثر، احمدرضا توجهی، منتقد جلسه، خدیجه صحرایی، مسئول کتابخانه عمومی بسیج، مهدی خطیبی، شاعر، نویسنده و مسئول کتابخانه حدیث و جمعی از علاقه مندان به کتاب و کتابخوانی و همچنین اعضای کتابخانه عمومی بسیج در محل سالن اصلی این کتابخانه برگزار شد.
در ابتدای این نشست، مهدی خطیبی که اجرای برنامه را بر عهده داشت، با تبریک فرا رسیدن هفته کتاب و کتابخوانی، برگزاری نشست های نقد و بررسی کتاب در کتابخانه های عمومی را فرصتی برای توسعه فرهنگ کتابخوانی و فراگیر شدن فرهنگ مطالعه در جامعه دانست و ضمن قدردانی از مسئولان کتابخانه عمومی بسیج برای فراهم کردن زمینه نشست های نقد و بررسی کتاب در این مرکز فرهنگی، این اقدامات را بخشی از فعالیت های جنبی تاثیرگذار در حوزه کتاب معرفی کرد.
در ادامه، تعدادی از اعضای خردسال کتابخانه برای معرفی کتاب سی و چهار فانوش روشن در خوابهای کارون»، نویسنده اثر و منتقد جلسه دعوت شدند. هر یک از اعضای خردسال بعد از قرائت متنی که آماده کرده بودند مورد تشویق حاضران قرار گرفتند.
برنامه با مطرح کردن سئوال هایی درباره کتاب سی و چهار فانوش روشن در خوابهای کارون» از علی الله سلیمی، نویسنده اثر ادامه یافت. سلیمی، نویسنده اثر درباره درباره چگونگی نوشتن کتاب سی و چهار فانوش روشن در خوابهای کارون» گفت: این کتاب یکی از مجموعه کتب مشاهیر است که انجمن قلم ایران با همکاری نویسندگان مختلف منتشر کرده است. قبل از این که نوشتن این کتاب را شروع کنم مطالعات و تحقیقاتی درباره زندگی شهید محمدعلی جهان آرا داشتم که علاقه مند بودم یک اثر داستانی درباره زندگی و نقش تاثیرگذار آن شهید در زمان مقاومت ۳۴ روزه در خرمشهر بنویسم. پروژه کتب مشاهیر این فرصت را در اختیارم قرار داد که بتوانم این اثر داستانی را در قالب زندگینامه داستانی شهید محمدعلی جهان آرا بنویسم و حالا خوشحالم که این اثر همزمان با مجموعه کتب مشاهیر منتشر شده است.
سلیمی افزود: نوشتن این کتاب چند سال قبل شروع شد و در زمان تعیین شده اثر به ناشر تحویل داده شد اما با توجه به شرایط بازار کتاب، انتشار آن کمی طول کشید. با این حال، اکنون کتاب با کیفیت خوبی منتشر شده و امیدوارم در توزیع آن هم اتفاق های خوبی بیفتد و کتاب به دست مخاطبان واقعی برسد.
وی تصریح کرد: نوشتن کتاب در قالب زندگینامه داستانی، دشواری های خاص خود را دارد، چرا که نویسنده موظف است به موارد مستند درباره زندگی فردی که کتاب بر اساس زندگی او نوشته میشود پایبند باشد و در عین حال، از عناصر داستانی مثل تخیل هم بهره ببرد. ترکیب این دو واقعا سخت است و من سعی کردم در این کتاب استانداردهای لازم برای نوشتن زندگینامه داستانی را رعایت کنم.
در ادامه، احمدرضا توجهی، منتقد جلسه درباره قالب نوشتاری کتاب سی و چهار فانوش روشن در خوابهای کارون» توضیح داد و گفت: این اثر در قالب زندگینامه داستانی نوشته شده و نویسنده سعی کرده عناصر این قالب نوشتاری را رعایت کند. در بخش هایی از کتاب این کوشش نویسنده دیده می شود اما در همه بخش ها این اتفاق نیفتاده و در قسمت هایی از کتاب احساس می شود نویسنده از برخی عناصر قالب نوشتاری زندگینامه نویسی به شکل بهینه استفاده نکرده است.
وی افزود: با مرور قسمت های مختلف کتاب، نوعی شتابزدگی در کار دیده میشود که باعث شده برخی جزئیات در زندگی شهید محمدعلی جهان آرا در این اثر مستند داستانی دیده نشود. این در حالی است که نویسنده با گزینش برخی مقاطع تاثیرگذار از زندگی شهید جهان آرا در روایت داستانی خود، نشان داده مراحل حساس و اثرگذار زندگی این شهید دوران دفاع مقدس را به خوبی تشخیص داده و میشناسند و با آوردن این روایت های کوتاه و پیوسته، در نهایت روایت یکدستی از سیر زندگی آن شهید ارائه داده است.
توجهی یادآوری کرد: نوع نوشتن کتاب سی و چهار فانوش روشن در خوابهای کارون» نشان میدهد علی الله سلیمی، عناصر داستانی و نحوه نوشتن زندگینامه داستانی را به خوبی میشناسد، چرا که توانسته از انواع عناصر داستانی برای روایت یک زندگی واقعی بهره ببرد.
در پایان این نشست از نویسنده اثر و منتقد جلسه تقدیر شد.
گفت و گو با علی الله سلیمی، نویسنده و داور مرحله نهایی جایزهلیلی»
وقتی از عشق حرف می زنیم از چه حرف می زنیم
* در چه مرحلهای از داوری جایزه لیلی» هستید؟
جایزه لیلی» فرخوان داد، کار شروع شد و جلو رفت. زمانی با من تماس گرفته شد و قرار شد در خدمت دوستان باشم که داوری به مرحله نهایی رسیده بود. 10 رمان بود که به مرحله پایانی رسیده بود و قرار بر این شد که بنده به عنوان یکی از داوران مرحله نهایی، در مورد این 10 رمان نظر بدهم.
* تو از جمله نویسندگانی بودی که آثار خودت جزو ادبیات عامهپسند نیست ولی در جلسات نقد بعضی از این آثار شرکت میکردی و در کل روند انتشارشان را دنبال میکردی.
بله. من به عنوان منتقد در این سالها در مراکز مختلفی که برای آثار عامهپسند جلسات نقد و بررسی برگزار میکردند، دعوت میشدم و شرکت داشتم. اما علت اینکه داوری این جایزه را پذیرفتم این بود که ادبیات عامهپسند در ایران، سالهاست مخاطبان خاص خودش را دارد اما در رسانه ها و محافل ادبی خیلی جدی گرفته نمیشود؛ یعنی ادبیاتی بود که در مطبوعات و رسانهها جایگاه چندانی نداشت و بیشتر به شکل شفاهی راجع به آن صحبت میشد. خانم تکین حمزهلو و دوستانشان در واقع با راهاندازی انجمن ادبیات عامهپسند تلاش کردند رسمیتی به این نوع ادبیات بدهند. در عین حال به شکل غیررسمی نوعی قواعد هم به فعالان و نویسندگان این عرصه یادآوری میشود.
* بالاخره بخشی از گردش اقتصادی چرخه صنعت نشر همیشه به دوش نویسندگان عامهپسند بوده. ضمن اینکه آثارشان سطح وسیعی از خوانندگان را هم پوشش میدهند.
بله. به هر حال مخاطبان این عرصه را نمیشود انکار کرد. بهخصوص در حوزه انتشار کتاب، نویسندگان عامهپسند جزو پیشتازانی هستند که اکثر ناشران هم از انتشار آثارشان در دورههای مختلف استقبال کردهاند. این ادبیات هم طبعا باید سهمی در جریان های ادبی کشور داشته باشد و مسیر این اتفاق با برگزاری جشنواره لیلی هموارتر خواهد شد. این جشنواره قاعده مند شدن فعالیت نویسندگان ادبیات عامه پسند را یادآوری می کند. وقتی شما کارهایی را داوری میکنید، نویسندگان دیگر هم بهتدریج متوجه خواهند شد که آثارشان باید از ضوابط خاصی پیروی کند و به این ترتیب نیست که ادبیات عامهپسند را به شکل قالبی بیدر و پیکر ببینیم. بنابراین احساس کردم قاعدهمند کردن این نوع ادبیات، میتواند به کیفیت آثار کمک کند.
درباره همین قواعد بگو. قاعدهمند از نظر تو یعنی چه؟ از چه اصول و ضوابطی میگویی؟
این آثار، باید یکسری اصول و قواعد را مراعات کنند. اول اینکه ما این نوع ادبیات را به اسم ادبیات عامهپسند میشناسیم ولی مخاطبان این آثار این ادبیات را به اسم ادبیات عاشقانه میشناسند. رمان عاشقانه هم چهارچوبی دارد، به این ترتیب که باید عشق در روابط بین آدمها، تعریف بشود. آیا عشق اصلا آن چیزی است که ما به شکل معمول تعریف میکنیم؟ آیا وقتی از عشق حرف میزنیم مقصودمان صرفا روابط بین دختر و پسرهای نوجوان و جوان است؟ یا کسانی که در مراحلی از بلوغ قرار دارند؟ آیا از یک حس عاطفی و آنی حرف میزنیم یا تداوم آن را مد نظر داریم؟ چون بازه زمانی در رمانهای عاشقانه اغلب به یکی دو سال قبل از ازدواج و سالهای اولیه ازدواج برمیگشتند و انگار دوره میانسالی را در این مورد فراموش میکردند. رمانها در واقع یک زمانی در این حیطه میچرخیدند. درحالیکه خود رمان عاشقانه، ژانر تعریفشدهای است که قواعد خاص خودش را دارد؛ عشقی که قرار است در طول زندگی بازتعریف شود. چون باید ببینیم در هر مرحله از زندگی این عشق چطور بازتعریف میشود. بنابراین این رمانها در وهله اول پرداختن به زندگی عاشقانه را به عنوان یک اصل در اولویت خودشان قرار میدهند. معمولا رمانهای اینشکلی که قبلا نوشته میشد، منطق روایی چندانی نداشت. درحالیکه ما دنبال این هستیم ببینم وقتی نویسنده موضوع عشق را وارد رمان میکند چقدر به قواعد داستاننویسی پایبند است. آیا منطق داستانی با ورود عشق به هم میخورد؟ یعنی وارد کردن یک موضوع عاشقانه و در عین حال پایبندی به اصول داستاننویسی. چون در اکثر رمانهایی که با محوریت عاشقانه نوشته میشود، کمتر به این موضوع توجه شده. گاهی منطق داستانی» ضعف دارد یا عنصر تصادف» بهشدت پررنگ میشود؛ مثل فیلمفارسیهای قبل از انقلاب؛ بهنحوی که نویسنده ابزاری به نام تصادف» و اتفاق» دارد که هر جا دلش خواست آن را وارد میکند و کار را پیش میبرد. در واقع میشود گفت نویسنده با قضا و قدری کردن ماجراها، کار خودش را راحت میکند. خب این ضعف هم میتواند به باورپذیری داستان ضربه بزند. البته باید در نظر داشت دنیای داستان، دنیایی نیست که نعل به نعل هم با واقعیت پیش برود اما وقتی قضا و قدر، عنصر اصلی پیشبرد ماجرا میشود، طبیعتا منطق داستانی زیر سوال میرود.
* اوضاع در این آثاری که در جشنواره لیلی» به دست شما رسیده چطور است؟ همین ده رمانی که به مرحله نهایی رسیدهاند؟
اینها یک سر و گردن از آثار دیگر بالاتر هستند و به موضوعاتی هم پرداختهاند که متفاوتتر از مابقی آثار بودند. در این رمانها عشق» را هم به یک گروه سنی اختصاص ندادهاند و بین دورههای مختلف زندگی انسان، توزیع کردهاند. ضمن اینکه طبقات اجتماعی را هم به داستان وارد کردهاند. یعنی همه آنها مربوط به یک طبقه خاص اجتماعی نیستند.
* یعنی مقصودت این است که رمان عامهپسند در حال تغییراتی شده؟ درست است؟ البته این تغییرات صرفا ممکن است در کیفیت خلاصه نشود بلکه منظور ورود عرصههای دیگر به رمان عامهپسنده هستند.
این نکته درست است. ضمن اینکه قواعدی که ما در نظر گرفتهایم باید در آثار وجود داشته باشند. به عنوان مثال زبان» یکی از مهمترین عناصر در داوریهای ماست. مثلا بعضی از نویسندگان از نوعی نثر انشایی استفاده میکنند که خواننده امروزی را اذیت میکند. اما این رمانهایی که به مرحله نهایی رسیدهاند، دیگر این مسائل را پشت سر گذاشتهاند و چنین ایرادهایی ندارند؛ یعنی به نوعی شسته رفتگی در زبان» رسیدهاند و در نثر آنها کلماتی نظیر میباشد»، نیز» و برخاست» و اینها را نمیبینی. خب اینها نشان میدهد که زبان رمان پالایش شده و سلیس شده که یک امتیاز در کار تلقی میشود. نکته دیگر باورپذیری» در کار است؛ نویسنده نباید طوری کار را پیش ببرد که دوست دارد بلکه باید طوری آن را جلو ببرد که منطق داستان میطلبد. نکته بعدی این است که رمانهای عاشقانه در این جایزه نباید خیلی از ذهنیت خواننده امروزی دور باشد.
کلا اصولی که در داوری تعریف شده چه معیارهایی است؟
چهار اصل در داوریها تعریف شده. اول عاشقانه بودن اثر. دوم منطق روایت. سوم شخصیتپردازی. و چهارم زبان اثر. مجموع اینها باعث میشود ما از کاری که عدهای به اسم عامهپسند مینویسند و هر چه را دوست دارند در قالب این ژانر چاپ میکنند، فاصله بگیریم و به نوعی نظاممندی و قاعدهمندی برسیم.
.
- این مصاحبه در رومه هفت صبح» منتشر شده است.
مطالب مرتبط:
1- ادبیات عامه پسند در حال پوست اندازی
2- اسامی راهیافتگان به مرحله نهایی جایزه لیلی
درباره این سایت